به قلم: مهندس مهدی بازرگان، اين اثر ابتدا در سال ۱۳۳۶ و سپس در شمارههای ۱ و ۲ ماهنامه «مجموعه حكمت» ، و پس از آن چندين بار همراه با مقالات ديگر، توسط شركت سهامی انتشار و انتشارات تشيع، تجديد چاپ شده است. اگر به طور دسته جمعی به دور محور و ريسمان خدائی حلقه زده، با استفاده از اين نعمات الهی، برابر و برادروار از پرتگاه وحشتناكی كه ملّت به لب آن رسيده است، دوری جستيم و برای اجرای حق و خير و از بين بردن فساد قيام نموديم، به حكم آيات محكم الهي پيروز خواهيم شد، و اگر باز جدائی و اختلاف را ادامه داديم، عذاب عظيمی را كه گرفتارش شدهايم، عظيمتر و ابدی خواهيم ساخت …
دست خدا
روزی كه پيغمبر اسلام فرمود : «يَدُالله مَعَ الْجَماعَةِ » (دست خدا با جماعت است)، نه تنها جاهليّت و اشرافيّت بر سراسر دنيا حكمفرمائی ميكرد، بلكه فرديت و انديويدواليسم (Individualisme) يعنی انفرادی بودن، معمول تمام ملّتها و مورد قبول تقريباً كليه افكار و عادات دنيا بود.
البته مردم از اجتماع و اتّحاد نفع میبردند و آنرا مستحسن ميدانستند، ولی قرار زندگی و طرز امور- از حكومت و دولت گرفته تا كسب و زراعت و تفريح و تعليم و غيره- به صورت فردی انجام ميشد. جز كانونهای كوچك خانوادگی يا قبيلگی كه در آنها مختصر همكاری و جزئی تقسيم وظائف اجرا میشد، ساير شؤون و امور، با اراده و ميل و تدبير اشخاص اداره میگشت.
اروپائيان نيز تمدن امروزی و مخصوصاً اكتشافات علمی و اختراعات صنعتی گذشته را مديون ابتكارهای خصوصی (eéInitiative priv) و روحيه فردی آزاد ميدانند؛ ولی در همان اروپا در قرون جديد، شركتهای تجارتی و مؤسسات صنعتی ازتجمع سرمايههای مالی و بدنی و فكری اشخاص تشكيل شد و بهزودی قوت و وسعت گرفت، و مجالس مشاوره و پارلمان و سازمانهای مفصّل مرتبط دولتی جای آن را گرفت و «دموكراسی» يعنی اداره اجتماع به دست مردم برقرار گرديد.
مردم نه تنها در موقع انتخابات از طريق احزاب در اداره كشور شركت كرده و میكنند، بلكه در امور آزاد و خيريه و فرهنگی و هنری و اقتصادی نيز تشكيل انجمنهای ملّی داده، مقاصد خود را با همفكری و همكاری دسته جمعی پيش ميبرند.
امروز قدرت اجتماع در دنيای مترقّی، به حدی رسيده است كه در كمتر كاری، اعم از تجارت و صنعت و سياست و فرهنگ و حتّی ورزش و هنر و تفريح، محور و مدار بر فرد میباشد. همه جا و همه كارها با مشاركت و هم آهنگی و همكاری به صورت اجتماعی انجام میگردد. نه تنها در داخله كشورها، بلكه در روابط ملّتها نيز وسائل گوناگون و اتّحاديهها و مقررات بيشمار برای تسهيل ارتباط و توحيد سيستمها و توسعه همكاريها دائر گرديده و میگردد.
دنيای مسكون، بر دو كفه متقابل و معادل تكيه ميكند و دو دولت هستند كه در دو قطب مخالف كره زمين، شاهين تعادل سياست و قدرت و اقتصاد جهان را در دست گرفتهاند. اين دو مملكت از بسياری جهات و شايد از هر بابت، با هم مباينت دارند، ولی از يك جهت اشتراك و شباهت دارند.
در هر دو كشور، كارها بالمّره از صورت خصوصی و فردی خارج شده، سازمانها دسته جمعی گشته و زندگی به حالت اشتراكی و كولكتيويسم (Collectivisme) درآمده است. همين امتياز است كه بگفته آندره زيگفريد (Siegfried éAndr آكادميسين فرانسوی و مؤلف كتاب L¨Ame des peuples «روح ملتها») به اين دو ملت، قدرت و سياست دنيائی را داده و سايرين را با وجود تمام سوابق و استعداد و تفوقهای نژادی زير دست و تابع آنها نموده است.
و البته وقتی ميگوئيم اجتماع يا عمل اجتماعی، مقصود تنها مجتمع شدن تعداد زياد در يك محل يا افراد در يك كار نيست. بلكه آن چيزی كه نيروی عظيم كشورهای رهبر دو بلوك شرق و غرب را تأمين ميكند؛ تجمع توأم باتشكل، يعنی همكاری و هماهنگی افراد تحت فرمان هدف و برنامه واحد میباشد؛ به طوری كه افراد، استقلال و تماميت خود را (بالاجبار يا بالاختيار) از دست داده، مانند چرخ دندههای يك ماشين عظيم، هر كدام قطعهای از يك مجموعه مرتبط و منظم شدهاند. فرد انسان در عين حال، عنصر تشكيل دهنده اجتماع و عضو خدمتگزار مطيع آن گرديده، خود را در جنب واحد بزرگ مستهلك شده ميشناسد.
طبيعی است كه با اجتماع افراد زياد و اشتراك مساعی و افكار، مشكلاتی كه سابقاً به لحاظ جسمانی و فكری از عهده يك فرد ساخته نبود، در اجتماع متشكل، به سهولت و قدرت و سرعت انجامپذير میگردد و چون دنيا ميدان مبارزه و رقابت است، امكانات فردی يا جمعی كوچك، با شدّت و بيرحمی تمام پايمال قدرت توليدی واحدهای بزرگ كه از تمركز و تركيب نيروهای متشكل ايجاد شده است، میگردد و مجال و اجازه زندگی برای انفراديها و كوچكها باقی نمیماند.
حقّا كه دست خدا، دست نيرومند خدا، دستيار جماعات است؛ جماعاتی كه هماهنگ، همراه و همكار باشند.
نقطه ضعف
ما در ايران از بيچارگيهای خود ميناليم؛ بيكاری، بيسوادی، يا بیپولی را موجب آن میشماريم. از خيلی بیچيزيها و بیبندو باريها شكايت ميكنيم، ولی ناتوانی عمده و بیعلاجی مشكل دردهای ما، از غير اجتماعی بودن ماست.
مرض بزرگ و موجب اساس بدبختیها و عقبافتادگی ما، همان علت يا عللی است كه در خاصيت انفرادی و خصلت خودبينی، خودخواهی و خودپرستی ما منعكس و متمركز گرديده است.
البته به اين مطلب و به اين مرض خيلی توجه شده است، ولی به اين نظر كه منتها و مبدأ دردهای اساسی ما را در آن ببينند، دقت كافی نكردهاند و مخصوصاً راه حل عملی و قدم مثبت در زمينه اصلاح آن برداشته نشده است.
ما خيلی حواسمان پرت است و كلاهمان پس معركه ميباشد!
شايد در هيچ جای دنيا فرديت وخوديت (اگر اين اصطلاح قابل استعمال باشد) به اندازه ايران نيست. ما وقتيكه نخواهيم و نتوانيم دور هم جمع شده، همكاری و همراهی نمائيم، نه مواهب طبيعی و درآمدهای ملی ما را خوشبخت خواهد كرد، نه از علم و فن بهرهای خواهيم گرفت و نه از هوش و بينائی؛ و نه حسن تشخيصهای سياسی رفع گرفتاريهايمان را خواهد كرد.
در تاريخ باستانی و مخصوصاً در سنوات اخير، مزه اين خصلت ملّی! تشتت و تفرقهها را خوب چشيده و ميدانيم كه تا همكاری و گذشت و هماهنگی ميان رجال و مخصوصاً روشنفكران و رهبران ما وجود نداشته باشد، نه تنها تشكيل جبهههای نيرومند مبارز ميسّر نميشود، بلكه به فرض معجزه و نبوغ و با وجود مقتضيات مختلف پس از حصول موفقيتهای اوليه، خانههای استقلال و آبرو كه به خون دل و فداكاری برپا شده باشد، با آتشِ نفاق و جدائی و خودخواهيها بهزودی نابود ميشود؛ اگر دشمن خارجی و ايادی داخلی او نيز جرأت يا فرصت خرابهكاری را نكنند، خود ما به دست همديگر بهزودی آن را متلاشی خواهيم كرد.
حقيقتاً برای ما ننگ است كه جز در آن احزاب و در آن اعمالی كه دست خارجی تأسيس كننده يا گرداننده آن بوده، نتوانستهايم انضباط و اتفاق داشته باشيم و هرجا كه افكار و منافع ملّی و خير و خدمتِ واقعی است، تفرقه و مخالفت ساز كردهايم …
ما ايرانيها حتی در مواقع سختی و احتياج نيز از هم فرار ميكنيم؛ مثل يك مشت مار و عقرب كه از كيسهای به زمين خالی كنند! هر كس به سعی خود، به فكر خود، به نفع خود… برای خود!
حق دارند چنين كنند؛ چون مثل مار و عقرب از هم بدی ديدهاند، كلاه سر يكديگر گذارده و نادرستی و نامردی كردهاند. حق داريم بدگمان باشيم. شعر شاعر كه ميگويد:
دلا خو كن به تنهائی كه از تنها بلا خيزد !
دستورالعمل و شعار ملّی و طبيعی ماست و قطعاً ناشی از همين سوابق و جريانات اجتماعی است. چون چنين هستيم، با يكديگر همراهی و همكاری نداريم؛ مثل آن دويست نفر سرباز كاشی زمان ناصرالدين شاه كه در مراجعت از پايتخت، اسير دو نفر دزد شدند و گفتند:
«آنها دو نفر بودند «همراه» و ما دويست نفر تنها! …»
بنابراين هر زورمند جسور، يا شياد در اين مملكت، با اندك تفوق جسمی و مالی كه داشته باشد يا با مختصر اتصال و اتكائی كه به خارج پيدا كند، بر سر اجتماع منفرد ما ميكوبد؛ گوئیكه سرنوشت ما ملت، توسری خوردن و زير دست هر كس و ناكس شدن است.
موجبات اين وضع
ما به دو دليل نمیتوانيم و نتوانستهايم مجتمع و متحد باشيم :
اولاً، وجود مانع (يعنی نادرستی، خيانت، دروغ و فساد مولّد سوء ظن).
ثانياً، فقدان مقتضی (نداشتن هدف واحد).
چون همه خود را و راحت و انتفاع و نجات شخصی را طالبيم، پس به تعداد نفوس در اين كشور، هدف و مقصد وجود دارد و چون به يكديگر دروغ ميگوئيم و خيانت ميورزيم، اگر منافع خصوصی هم بهطور موقت ايجاب مشاركت و اتحاد نمايد، از آن میگريزيم.
هرگاه به طور استثناء در موارد خاص، يا در اشخاص خوب، وحدت هدف و حسن نيت پيدا شود، چون راه و رسم همكاری را بلد نيستيم و اصولاً مرد كار و اثر نمیباشيم، در اجتماعمان نتيجه و گرمی نمیبينيم، بنابراين بهزودی از هم میپاشيم.
البته اگر بیعقيدهها و دنيا پرستان چنين باشند، حق دارند و بسيار منطقی است كه وقتی شخصی علاقه و عقيده به چيزی جز به لذائذ دنيا و به نفس خود نداشت و اميد و بيمی در آينده نديد! در جمع مال و مقام از هيچگونه تجاوز و تقلب فروگذار نكند و برای سايرين، گزندهِ موذی و درندهِ خطرناكی باشد. ولی مسلمانها چرا؟!
مؤمنين كه خداپرستند، يعنی يك خدا، يك قبله و يك دستور دارند، چرا همكار و همراه يكديگر و بنابراين نيرومند و سعادتمند نيستند؟
مقدسين ما «بِسْمِالله وبِالله» و «فیسَبيلِالله» و «عَلی مِلَّةِ رَسُولِ الله» ميگويند؛ پس اينها چطور به يك نام و در يك راه و بر يك روال قيام نمینمايند!
«…اِنَّالِلّهِ وَ اِنَّااِلَيْهِ راجِعُونَ»(۱) ،
آيا برای مردهها است كه ديگر ارزش و حركتی ندارند؟ يا برای زندهها كه بايد همگی خود رابرای خدا، و برگردنده به جانب خدای واحد بدانيم و اين اندازه خودخواهی و اختلاف در مسلك و مقصد نداشته باشيم؟
توضيح مطلب و جواب اين استفهام همان است كه قرآن میفرمايد و به مؤمنين امثال ما سرزنش ميكند كه:
«يا اَيُّهَاالّذينَ آمَنوُا لِمَ تَقوُلوُنَ مالاَتَفعَلوُنَ.
كَبُرَ مَقْتاً عِنْدَالله اَنْ تَقوُلوُا مالاتَفْعَلُونَ»(۲) ؛
گفتاری كه با عمل توأم نباشد و بيانی كه از دل برنيامده و در خارج اثر نگذارد، نزد خدا گناه بزرگ حساب ميشود.
ما چون دروغ ميگوئيم و در حقيقت پيروان «…اِنَّالِلّهِ وَ اِنَّااِلَيْهِ راجِعُونَ» هستيم، چنين گرفتار و خوار شدهايم!..
راه اسلام؟
اما اسلام و دين خدا چنين نبوده و نيست.
ميدانيد كه اولين اقدام پيغمبر اكرم(ص) در تشكيل مدينه و تأسيس دولت جهانی اسلام به مصداق:
«اِنَّمَاالْمُؤْمِنُونَ اِخْوَةٌ…»(۳)
عقد برادری بستن ميان مهاجر و انصار بود. خدا و پيغمبر ميدانستند كه لازمه تشكيل امت، اخوّت است و تا امت درست نشود، خروج بر مردم جهان و امر به معروف و نهی از منكر، يعنی بسط خوبيها و محو بديها، ميسّر نخواهد شد و امّت اسلام بهترين امّتها نخواهد گشت.
كتاب خدا در وصف مؤمنين مستحق بهشت ميفرمايد:
«…وَ اَمْرُهُمْ شُوری بَيْنَهُمْ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ.
وَالَّذينَ اِذا اَصابَهُمُ الْبَغْی هُمْ يَنْتَصِرُون»(۴) ،
يعنی طرز كار و اداره امور مؤمنين از طريق مشورت است و چون ظلمی بر آنها وارد شود، به كمك و همكاری يكديگر قيام مینمايند.
ملاحظه فرمائيد اختصاصیترين و فرديترين فريضه دينی را كه ارتباط قلبی و راز و نياز خصوصی مخلوق با خالق است- يعنی نماز- را با چه تأكيد و اصرار، دستور دادهاند به جماعت انجام دهيد.
در ساعات معينی، در صفوف منظم، به فرمان مكبّرِ واحد، پشت سرِ امامِ عادلِ عالم، كه شناخته شده و منتخب و مصوّب خود مردم باشد.
همچنين روزه در ايام معدود و ماه مخصوص، بالاتفاق و اشتراك صورت میگيرد و شايد يك علت فضيلت ماه مبارك، به وجود و وفور همين اجتماعات دينی از يك طرف و اطعامها و آمد و رفتها و فطريهها و همدرد شدن اغنياء با فقراء، از طرف ديگر باشد كه مسلمين را بيش از پيش پهلو به پهلوی هم مینشاند و اختلافات را از بين ميبرد.
همين طور خدا با آنكه در همه جا و همه وقت هست، برای زيارت خانه او فصل معين و محل واحد مقرّر داشته كه مسلمين حتی عبادتهای خصوصی خدا را كه مربوط و متوجه خودشان میباشد در اشتراك و ارتباط با سايرين انجام دهند و بدانند كه مسلمانان بايد تمام مشكلات و منويات و اعمال خود را با هماهنگی و همكاری سايرين اجرا نمايند.
مسجد مسلمين امروزه به اين صورت درآمده است كه:
اولاً، بسيار خلوت و متروك ميباشد (خصوصاً در بلاد شيعه) و
ثانياً، عدّهای بدون آشنائی و ارتباط و علاقه پهلوی هم قرار ميگيرند، نمازی به جای میآورند و پراكنده میشوند؛ بدون آنكه دردی از افراد و از اجتماع آنها دوا شود.
ولی در صدر اسلام، مسجد و جماعت، مركز بحث و حل و عقد مشكلات ميشد. خليفه و امام پس از ادای جماعت بر منبر رفته، مسائل روز و مايحتاج جامعه را طرح ميكرد و مردم روی آنها نظر میدادند. نسبت به اظهارات خطيب، عكسالعمل ابراز میداشتند. عقد و پيمانها بسته ميشد و صلح و جنگها تصويب ميشد و گاهی همان صف جماعت بود كه تبديل به صفوف جهاد و دفاع شده، قشون از مسجد به ميدان جنگ روانه میگرديد.
چه بسا مجاهدين اسلام از اقصی نقاط و از ميدانهای جنگ با صورتهای غبارآلود وارد مسجد میشدند و گزارش عمليات را در مسجد به اطلاع مردم میرساندند و سپس به خانههای خودشان ميرفتند.
اگر در يونان كه مادر و مهد دموكراسی غرب است و اروپائيان افتخار به ميراث آن مینمايند و میگويند نطفه اجتماعات و دموكراسی در موقع صرف غذای قربانيها و در ورزشهای دسته جمعی بسته شده، در اسلام ما نطفه اجتماع در مسجد و نماز جماعت منعقد گرديده، يعنی پس از توجه به پروردگار عظيم و تصفيه دلها و روشن شدن عقلها. منتها بعدها كه خلافت و اختيار به دست نااهلان افتاد، مسجد و منبر و جماعت از سادگی و هدف عالی اصلی برگردانده شده، به تقليد بتپرستان! سعی در تزئين و تظاهر مساجد و وسيله تملق و تمكين از ارباب زر و زور شد!
ولی در ورای اين پيرايهها، حقيقت اسلام و آيات قرآن و اوامر پيغمبر خدا زنده و گويا است. هنوز فرياد پيشوای بزرگ و ندای:
«مَنْ اَصْبَحَ وَ لَمْ يَهْتَمَّ بِاُموُرِ الْمُسْلِمينَ فَلَيْسَ بِمُسْلِمْ»،
در گوش ما طنين میاندازد و هر صبح به ما ميگويد:
اگر در روز گذشته كوششی در كار مسلمين نكردهای، مسلمان نيستی.
بنابراين امروز توبه كن و سعی نما تا در امور عمومی اجتماع سهمی بهكاربری!
اين از جهت وظيفه فرد در قبال سايرين بود، از جهت اجتماع نيز پيشوای بر حق ما- علی عليهالسلام- به گفته رسول اكرم(ص)، برای ملّت و امّتی كه در ميان آنها حق ضعيف بدون چون و چرا از قوی گرفته نشود و اقويا صاحب اختيار باشند، ارزش و تقدسی قائل نيست و ميفرمايد:
«لَنْ تُقَدَّسَ اُمَّةٌ لايُؤخَذُ لِلْضَّعيفِ فيها حَقُّهُ مِنَ الْقَوی غَيْرِ مُتَتَعْتِعٍ»(۵)
اجزاء نامربوط
چرا چنين شده و ما اين طور هستيم؟
آيا در بين ما، مسلمانِ مقدس نيست؟ كه هست.
قرآن خوانده نميشود؟
نماز و روزه و خمس و زكات عمل نميشود؟…
همه اينها به ميزان نسبتاً قابل توجهی و حتی در بسياری افراد، با خلوص نيت و قصد قربت انجام ميشود…
جزء جزءِ فرائض كم و بيش رعايت ميگردد، مفرداتمان درست است! ولی به قول طلبهها تركيبمان خيلی خراب است!
ما از عهده تركيب و ارتباط و استفاده از معتقدات و احكام دين برنيامدهايم؛ يعنی شكرِ نعمتِ هدايت را به جا نمیآوريم.
وضع دينداری ما قابل تشبيه به يك تل مصالحی است كه روی هم ريخته شده، جزء جزء آنها خوب و مرغوب باشد، ولی ارتباط و التيام ما بين آنها وجود نداشته، طبق نقشه و نظم صحيحی پهلوی هم قرار داده نشده و يك خانه يا ساختمان مركب مرتبی را تشكيل نداده باشد. اعمالی هم كه ما از نظر دينی انجام میدهيم، ممكن است جزء جزء آنها هر يك به جای خود با دقت و صحت انجام شود ولی مثل كسی كه نميداند برای چه منظور آجر ميخرد و گچ را چگونه بايد با سنگ و آجر ربط داد، استفادهای از تركيب و ارتباط اين مصالح نمیكنيم و خلاصه نتيجهای كه منظور شارع است، نمیگيريم.
اصولاً در فكر و روح ايرانی، توجه به هدف و تعقيب مقصد خيلی كم است. افكار ما مثل افرادمان متفرق و بدون ارتباط و انسجام است و يك منظور و محصول را دنبال نمیكنيم.
میبينيد فلان آقا شراب ميخورد و بعد دهانش را تطهير كرده، وضو ميگيرد و نماز ميخواند. يا شمائل حضرت امير را در دكّان خود میآويزد و طرف ديگر، عكسِ عمالِ ظلم و ستم را كه حضرت امير در تمام عمر با آنها مبارزه كرده است، ميگذارد. شب تولد حضرت حجت را جشن ميگيرد و در جشن، راديو و مطرب راه مياندازد ! …
مقدّسها و با تقواهايمان نيزاعمال و اذكار مذهبی را بدون توجه به مقصد و منظور آنها انجام ميدهند.
روزه ميگيريم، بدون آنكه بدانيم برای چيست.
نماز جماعت ميرويم، ولی از اجتماع مساجد ما كوچك ترين خير و فايدهای، حتی تميز كردن مسجد و يا تهيه نان و لباس برای بينواها و ساير امور مفيد اجتماعی حاصل نميشود.
ولی اگر در قرآن دقت كنيم، میبينيم عنايت به فوائد و توجه و تذكّرِ منظور از احكام خيلی زياد است. شارع مقدس نظر داشته است مؤمنين بدانند به چه منظور آن كار را انجام ميدهند تا با توجه به مقصود، بهتر و مؤثرتر عمل نمايند (از قبيل آيه شريفه دستور وضو كه به جمله :
«… وَلكِن يُريدُ لِيُطَهِّرَ كُمْ وَ لِيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكُمْ لَعَّلَكُمْ تَشْكُروُنَ»(۶)
ختم ميشود و يا آيات خود روزه كه به : «…لَعَّلَكُمْ تَتَّقُونَ»(۸) و «…لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُون»(۸) منتهی ميشود يا: «…لَعَلَّهُمْ يَهْتَدُونَ»(۹) و تذكر به برادری و نجات از پرتگاه در دنبال دستور
«وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِالله جَميعَاً…»(۱۰) و امثال فراوان ديگر)
نتيجه اين پراكندگی و جدائی افراد و تشتّت و پارگی افكار واعمالمان، همان ضعف و بيچارگی و توسری خوری است. آن وقت میبينيد كه امام در دعای بسيار عالی و معتبر «افتتاح» كه مخصوص شبهای ماه «رمضان» است، دست روی بزرگترين نقطه ضعف و خرابی كار ما گذاشته، به ما میآموزد كه بگوئيم :
«اَلَّلهُمَ الْمُمْ بِهشَعَثَنا وَاُشْعَبْ بِهصَدْعَنا وَ اُرْتَقْ بِه فَتْقَنا وَكَثِّرِ بِه قِلَّتَنا»
خدايا ! پراكندگی ما را به دست او جمعآوری كن، شكاف و بريدگی ما را به اجتماع و گروه مبدل بساز، گشودگی و جدائی ما را ببند و پيوند كن، قلّت عدد ما را مبدل بهكثرت نما …
چه بايد كرد !
اينها دردها بود و بيان موجبات بدبختیها و بیحاصلی ما.
البته نبايد به درد دل متوقف شد؛ اگر شخص متوجه خطای خود و واقف به نظر خدا و چاره گناه شود و توبه و جبران نكند، جرمش چند مقابل خواهد بود.
وظيفه ما آيا دست روی دست گذاردن و انتظار فرج كشيدن و مثل يهوديها واگذار كردن وظائف به خدا و برگزيدگان خدا است، يا خودمان بايد دست بهكار شويم؟
اصلاح كار را از كجا شروع كنيم؟ از اجزاء احكام و فرائض؟
اين قسمت، از دولتی سَرِ فُقَها و سختگيريهائی كه در ظواهر و صورت احكام ميشود، بهحمدالله اشباع شده است! آنچه ضروری و مفيد میباشد، تركيب و تجمع است؛ كاری بايد بكنيم كه افراد و افكار و اعمالمان اتّحاد و ارتباط يافته، در جهت واحد مثبت صحيحی پيش برود و تمام آنها در خدمت حق و خدا قرار گيرد.
«حَتّی تَكوُنُ اَعْمالی وَ اَورادی كُلَّها وِرْداً وَاحِداً وَ حالی فی خِدْمَتِكَ سَرْمَداً»(۱۱).
روزی كه امّت اسلام و ملّت ايران توانستند مثل صف جماعت به آهنگ واحد به طرف يك قبله و يك مقصد عالی پشت سريك پيشوا و برنامه مشترك همگی با يكديگر همكاری نموده، متشكّل و متّحد شوند، روز بازگشت عظمت اسلام و نجات ايران خواهد بود.
البته چنين عمل ظاهراً سادهای بسيار مشكل است و محتاج به مقدمات بسيار و تداركات مفصّل و مخصوصاً تربيت وتمرين طولانی میباشد.
برای كسانی كه دنيا را متمركز و منحصر به شخص خود ميدانند و وجود خود را محدود به عمر كوتاه و اشتغالات پست دنيا میبينند، چنين برنامهای غير عملی و غير عاقلانه و بینتيجه است؛ ولی برای خداپرستانی كه جهان خلقت و بشريت را چون زنجيرِ متّصِل ممتِد بیانتهائی مينگرند كه مبدأ و مرجع آن خداست و هيچ عملی را- ولو به وزن يك ذره باشد- هدر رفته نمیگيرند و در راه تقرّب به خالق، يك دنيای ابدی با سعادتی را تدارك میكنند، به تأسی ذات پروردگار و به تبعيت از پيشوايان بزرگ، صبرشان زياد و همّتشان بلند و اميد و يقينشان محكم میباشد، قدم به جلو میگذارند و با توسّل و توكّل به حق اقدام مینمايند.
مقدمه كار (كه بعداً بنيان و وسيله كار نيز خواهد بود)- همانطوركه گفته شد- تربيت و تمرين همكاری است كه حتی معتقدين و مقدسين ما، يعنی كسانی كه دعوی وحدت هدف دارند نيز فاقد آن میباشند.
تعليم و تربيت، امروزه ديگر با گفتن و بحث و استدلال انجام نمیشود؛ با عمل و تمرين بايد اجرا گردد. تربيت اجتماعی و تمرين همكاری نيز در اثر مجتمع شدن و همكاری كردن حاصل میشود.
بنابراين تا ميتوانيم دور هم جمع شويم و كارهای انفرادی را به صورت اجتماعی و با مشاركت و همكاری يكديگر انجام دهيم.
حتی غذا خوردن و ورزش و بازی كردن يا گردش رفتن و جشن و عزا گرفتن، وقتی بالاجتماع انجام شود، وسيله عملی مؤثّری خواهد بود كه آداب همزيستی و همكاری را به ما میآموزد، رفته رفته سليقهها و نظريات شخصی و بدبينیها را فراموش كرده، ياد بگيريم چگونه ميشود و چگونه بايد به حرف و نظر و نفع ديگران توجه كرد. رسم تقسيم وظائف و تربيت و تكميل عمليات را فرا گيريم، با همه انس و آميزش پيدا كنيم، مزه مشاركت و مشورت را بچشيم… خلاصه اجتماعی شويم.
البته تمرين و مشق اين كار در امور ساده كه منافع حاد و شديد دربر نداشته باشد، آسانتر است؛ ولی چه بهتر كه در امور مالی و انتفاعی هم با ملايمت و احتياط وارد شويم. شركتهای تعاونی تشكيل دهيم، برای امور خيريه و خدمات دينی صندوقهای عمومی با حساب و كتاب و مسئولهای معيّن (و حتی موظّف) ترتيب بدهيم؛ به اين ترتيب، علاوه بر آنكه همگی تربيت ميشوند، افراد زنده و مستعد برای خدمات اجتماعی از پشت پرده استتار بيرون آمده، ذخائری برای اقدامات بعدی شناخته و فراهم ميگردد.
پس از آن، كارهای دامنهدارتر و وسيعتر و مؤثرتر، مانند تأسيس مدرسه و درمانگاه و مسجد و دانشگاه و ساير بنگاههای مورد احتياج عمومی را كه ضمناً وسيله اشاعه حق و حقيقت هم خواهد بود، میتوانيم در پيش بگيريم و پيش برويم.
امروز ديگر ما اقلّيتيم. اقلّيتها متّحد و صميمی و مرتبط ميشوند. وقت آن رسيده است كه مجتمع و متّحد دست بهكار شويم و برنامههای تشكيل اجتماع مسلمين را از سر بگيريم.
اگر سابقاً مكتبهای درسی اختصاصی نظری تأسيس ميكردند و افراد فقيه و فيلسوف و اديب بيرون ميدادند، امروز آنچه فريضه دينی و وظيفه ملّی است، ايجاد مكتبهای تربيتی اجتماعی عملی است؛ مكتبهائی كه در سايه نماز و هدايت قرآن، خود ما و سايرين را عملاً برای زندگی و خدمت اجتماعی تربيت نمايند و وسيله اداره امور و قوّت و ترقّی ما گردند.
در اين مملكت بسيار بودند و هستند كسانی كه برای نجات ملت و ترقی مملكت درد ميكشند و چاره ميجويند. غالب آنها منشأ بدبختيها و مركز مفاسد را در اقلّيتهائی به نام هيأت حاكمه میشناسند و تنها راه اصلاح را تعويض مقامات و تصرّف قدرت سراغ ميدهند. شايد يكی از علل و عوامل خرابی و يكی از شرايط لازم برای اصلاح، همينها باشد؛ ولی اينها بههيچوجه شرايط كافی نيست. تا اكثريت مردم شخصاً سالم و صالح نباشند و مجتمعاً نتوانند همكاری نمايند، فساد عقيده و عمل افراد و اختلافات و مخالفتهای اجتماع باعث خواهد شد كه نه تنها اصلاح و احيای كشور صورت نگيرد، بلكه اگر اتفاقاً هم قدرت به دست صالحين و به اختيار ملت افتاد، بهزودی (و بهطوريكه در جريانهای گذشته شاهد آن بوديم) موجبات تلاش و تباه از داخله مردم و رهبران بجوشد و دستگاه واژگون گردد.
بنابراين، فكر اينكه قدرت و حكومت را بايد از مقامات بالا و از خارج تصرف نمود و پس از آن مطمئن و اميدوار نشست، فكر كاملاً ساده لوحانهای بوده، چنين تصرّف و تسلّط ديری نپائيده، جای خود را به تشتّت و تصادم و تلاشی خواهد داد؛ ولی اگر افراد ملت (يا حداقل تعداد كثير از ملت) مردمان ثابت و صالح باشند، استعداد اجتماع و اتّحاد را داشته، بتوانند با صميميت و اعتماد و تشريك مساعی، احتياجات عمومی را اداره نمايند،
اولاً: بر قدرت و ظرفيت ملّی افزوده ميشود و
ثانياً: استقلال و استغنای نسبی در برابر هيأت حاكمه و عمّال خارجی پيدا میكنند و
ثالثاً: بدون انقلاب و تصادم و عكسالعملهای حاد، قدرت و حكومت را از داخل و از مراحل پائين تصرف مينمايند؛ به طوری كه تدريجاً اختيارات به دست اجتماعات ملی درآمده، عملاً حكومت مردم بر مردم و عدالت عمومی تأمين ميشود.
چنين ملتی استعداد و استحقاق دموكراسی و عزّت و استقلال را خواهد داشت، آنرا بچنگ ميآورد و حفظ ميكند!
نتيجه
پس به طور خلاصه- چه ازنظر دينی و مسلمانی و چه از نظر ملّی- احتياج روز و وظيفه ما در راه سعادت دنيا و آخرت، اقدام جدّی عملی در اصلاح و در اجتماع نفوس است. ما كه در ذكر قنوت نماز ميگوئيم :
«رَبِّ زِدْنی عِلْماً وَ عَمَلاً وَاَلْحِقْنی بالّصالِحينَ»(۱۲) ، بيائيم همين جمله را شعار خود قرار داده، از روی صدق و صفا در پی افزايش دانائی خود برآمده، مرد عمل بشويم و به جمع نيكان بپيونديم. اجتماعاتی تشكيل دهيم كه موجب هدايت و تقويت ايمان و مركز كار خير باشد.
هر قدر در برابر مشكلات عظيم روزگار، دست تنهائی، مأيوس كننده و وحشتآور است اجتماع و اتّحاد، قوّت قلب و اميد ميدهد و پس از آنكه جمع شديم، هر قدر بحث و حرف، اختلاف و تفرقه ايجاد مينمايند، كار و عمل، صميميت و احترام ميآورد.
هر قدر مجادله، يا مجامله سردی و ضعف ميآورد، اقدامات مثبت مفيد، دلگرمی و قوّت ميزايد؛
بنابراين، به كارهای مثبت منظّم مفيد بپردازيم كه با تأييد خدا، اجتماعمان در اثر حقيقت و كار و نظم، برقرار و نيرومند و فزاينده خواهد گشت.
اسلام با اشاعه و تأكيد به نماز جماعت و تكثير و تسهيل اجتماعات ديگر مانند اعياد و عزاداريها و زيارتها و حج و رمضان و غيره، سرمايههای بزرگ آماده كرده و وسائل قوی برای اجتماع و اصلاح و احياء در اختيارمان گذارده است؛ سرمايهها و وسائلی كه قدرتهای نظامی و سياسی، توفيق جلوگيری از آنها را نداشته و ندارند و از راه تحريف، درصدد تضعيف آن برآمدهاند. شكر چنين نعمتهای مخصوصی را بهجا آورده، آنها را از صورت سياهی لشكر وتظاهر و تشريفات بیحاصل خارج سازيم.
مساجد و محافل و شعائر دينی خود را همان طور كه در ابتدا و به قصد خدا بوده است، مبدأهای حركت و مراكز خير و بركت و قدرت نمائيم.
هر چه میتوانيم، بيشتر دور هم جمع شويم. از كارهای ساده و كوچك شروع نمائيم و به بزرگتر و مهمتر برسيم.
اگر به طور دسته جمعی به دور محور و ريسمان خدائی حلقه زده، با استفاده از اين نعمات الهی، برابر و برادروار از پرتگاه وحشتناكی كه ملّت به لب آن رسيده است، دوری جستيم و برای اجرای حق و خير و از بين بردن فساد قيام نموديم، به حكم آيات محكم ذيل پيروز خواهيم شد، و اگر باز جدائی و اختلاف را ادامه داديم، عذاب عظيمی را كه گرفتارش شدهايم، عظيمتر و ابدی خواهيم ساخت:
«وَ اْعتَصِموُا بِحَبْلِ الله جَميعاً وَ لاتَفَرَّقُوا وَاذْكُرُوا نِعْمَتَ الله عَلَيْكُم اِذْكُنْتُمْ اَعَداءً فَاَلِّفَ بَيْنَ قُلوُبِكُمْ فَاَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِه اِخْواناً وَ كُنْتُمْ عَلی شَفا حُفْرَةٍ مِنَ الْنَّارِ فَاَنْقَذَكُمْ مِنْها كَذلِكَ يُبَيِّنُ الله لَكُمْ آياتِهِ لَعَّلَكُمْ تَهْتَدوُنَ.
وَلْتَكُنْ مِنْكُمْ اُمَّةً يَدْعوُنَ اِلَی الْخَيْرِ وَ يَأمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ اْلمُنْكَرِ وَ اُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ.
وَ لاَتَكُونُوا كَاْلَّذينَ تَفَرَّقوُا وَاخْتَلَفُوا مِنْ بَعْدِ ما جائَهُمُ البَيِّناتُ وَ اُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ عَظيمٌ»(۱۳).
-
بقره(۲) / ۱۵۶ : … ما از آنِ خدا هستيم و به او باز میگرديم.
۲٫ صف(۶۱) / ۲ و ۳ : ای كسانی كه ايمان آوردهايد چرا چيزی میگوييد كه خلاف آن میكنيد؟ اين عمل كه سخنی بگوييد و خلاف آن كنيد، خدا را به خشم میآورد.
۳٫ حجرات(۴۹) / ۱۰ : هر آينه مؤمنان برادرانند…
۴٫ شوری(۴۲) / ۳۸ و ۳۹ : … و كارشان را به مشورت يكديگر انجام دهند و از آنچه روزی آنها كرديم به فقيران انفاق میكنند و آنان كه چون ظلمی بر آنها هجوم كند از مؤمنان ياری میطلبند.
۵٫ نهجالبلاغه / نامه ۵۳ ، بند ۱۱۰: هرگز ملتی كه در آن حق ضعيف و ناتوان، بیترس و لرز از نيرومند گرفته نشود، پاك و آراسته نگردد.
۶٫ مائده(۵) / ۶ : … وليكن میخواهد شما را پاكيزه گرداند و نعمت را بر شما تمام كند ، باشد كه شكر او بهجای آريد.
۷٫ بقره(۲) / ۲۱ يا ۶۳ يا ۱۷۹ يا ۱۸۳ و انعام(۶) / ۱۵۳ و اعراف(۷) / ۱۷۱: … باشد كه پرهيزكار شويد.
۸٫ بقره(۲) / ۱۸۶ : … تا راه راست يابند.
۹٫ انبياء(۲۱) / ۳۱ و مؤمنون(۲۳) / ۴۹ و سجده(۳۲) / ۳ : … باشد كه راه خويش بيابند.
۱۰٫ آلعمران(۳) / ۱۰۳ : و همگان دست در ريسمان خدا زنيد…
۱۱٫ قسمتی از دعای كميل : تا جائي كه اعمال و اوراد من به تمامه يكسان گردد و حال من در خدمت تو سرمدی باشد.
۱۲٫ دعا : پروردگار من! بر من از حيث علم و دانش و عمل بيفزا و مرا به صالحان ملحق ساز.
۱۳٫ آلعمران(۳) / ۱۰۳ الی ۱۰۵: و همگان دست در ريسمان خدا زنيد و پراكنده نشويد و از نعمتی كه خدا بر شما ارزانی داشته است ياد كنيد : آن هنگام كه دشمن يكديگر بوديد و او دلهايتان را به هم مهربان ساخت و به لطف او برادر شديد و بر لبه پرتگاهی از آتش بوديد، خدا شما را از آن برهانيد. خدا آيات خود را برای شما اين چنين بيان میكند، شايد هدايت يابيد.
بايد كه از ميان شما گروهی باشند كه به خير دعوت كنند و امر به معروف و نهی از منكر كنند. اينان رستگارانند.
همانند آن كسان مباشيد كه پس از آنكه آيات روشن خدا بر آنها آشكار شد، پراكنده گشتند و با يكديگر اختلاف ورزيدند، البته برای اينان عذابی بزرگ خواهد بود.