تحول درمعرفت دینی یا تجدیدنظر؟
به قلم ِ مهدی معتمدی مهر
چکیده کلام آن که بازرگان هرگز تجدیدنظرطلبی نکرد. البته « آخرت و خدا » واجد نکاتی تازه بود، اما حاوی هیچ زوایای از پیش نور نتابیده و هیچ مطلب ناگفتهای نبود. چه بسا آنچه باعث شد تا این کتاب بر سر زبانها بیافتد، شرایط خاص زمانی و تیتر آن بود. همین مطالب را بازرگان قبلا در ” ناگفتههای بعثت ” هم گفته بود که در فروردین ۶۴ یعنی حدود ۷ سال قبل از آخرت و خدا ایراد شده است. آخرت و خدا در سال ۷۱ شمسی ایراد شد و ایشان دو سخنرانی دیگر در همین مناسبت جشن بعثت پس از این تاریخ داشتند: « بعثت و نبوت » در سال ۷۲ و در دهم دی ماه ۷۳ و فقط ۲۰ روز پیش از فوت، سخنرانی دیگری داشتند با عنوان « بعثت و آزادی. »
« بعثت و آزادی » نشان میدهد که تا آخرین روزهای حیات، بعثت انبیاء در منظومه فکری مهندس بازرگان نمیتوانسته با « آزادی » که مهمترین نیاز اجتماعی و اساسیترین مفهوم سیاسی است، بیارتباط باشد و اگر بازرگان در سال ۷۱ به این نتیجه رسیده باشد که اسلام کاری به سیاست ندارد، پس دیگر هیچ ضرورتی نداشت که در سال ۷۳ از رابطه میان بعثت و آزادی بشر بگوید.
بازرگان تاکید میکند: « از هم اکنون بگوییم که مفهوم مخالف ” دین برای دنیا ” به هیچ وجه ” دین ضد دنیا ” یا بیطرفی و بیتوجهی دین به مسایل صحیح امور دنیا نیست. »۱ و ادامه میدهد: « حکومت یا مدیریت جامعه در چارچوب آیه بعثت یا رسالت پیغمبر منظور نگردیده است و به نظر نمیآید که جزو برنامه رسالت و ماموریت فرستادگان خدا بوده باشد.»۲
بازرگان با تکیه بر آیات صریح قرآن آسیبشناسانه هشدار میدهد: « اگر فرعونها، نمرودها، شاهنشاهان، امپراتوران یا خلفا و سلطانها و به دنبال آنها قطبها و رهبرها بر ادعای خدایی، شبهخدایی، فرزند خدا و ظلاللهی میکردند یا به گونهای خود را بر جای خدا، پسر خدا یا پیامبر خدا و امامان و پیشوایان دین مینشاندند و مردم را برای تحکیم سلطنت و تامین مطامع و منافع خود و خانواده به فرمانبری و فدایی شدن یا تجلیل و تعظیم بندهوار وا میداشتند، اینها سوءاستفادههای زیرکانه و مقبولشدهای بود که از طرز تفکر و روحیه فوق یا ارتباط تنگاتنگ دین و دولت نشات میگرفت. »۳
« ابراهیم خلیل، بتشکن ِ رشید و بانی ِمکتب توحید، وقتی با نمرود ِ مدعی ِ ربوبیت روبه رو میشود، سخنی جز پرستش خدا و کاری به پادشاهی او ندارد. موسی هم مانند ابراهیم، کاری به امپراتوری و قصد سرنگونی فرعون را نداشته، و مطالبه رهایی بنیاسراییل را مطرح میکند و نه پایین آمدن از تخت سلطنت. »۴
پیام کاملا روشن است: تشکیل حکومت دینی، جزو برنامههای بعثت انبیاء نیست. نظر بازرگان به هیچ وجه این نیست که اسلام یا مسلمانان کاری به حکومت ندارند. حکومت عدل، یک ضرورت و قانونمندی اجتماعی و انسانی است و بعثت انبیای الهی در راستای به فعلیت رساندن کلان ِ قانونمندیهاست: اعم از انسانی و الهی. هر انسانی به صرف زیست انسانی خویش، در برابر انتخابها و تصمیماتی در خصوص مسایل اجتماعی و سیاسی جامعه خویش قرار میگیرد. این مساله هیچ انحصار و اختصاصی به طبقه و قشر خاصی ندارد.
بازرگان تاکید میکند که: « نیازی ندارد که خدا و فرستادگان خدا راه و رسم زندگی و حل مسایل فردی و اجتماعی را به او یاد بدهند؛ خصوصا آن که گرفتاری و سختی و تلاش و تدبیر برای رفع مشکلات، جزیی از برنامه آفرینش آدمی است و وسیله اصلاح و تقرب او به خدای متعال میباشد.»۵
بازرگان بر اساس آیات صریح قرآن توضیح میدهد که کوتهنگری و نزدیکبینی و خودنگری در ذات انسان نهفته است، اما اساس « دین » بر « آخرت » به مثابه یک نگاه بلند مدت و دوراندیشانه متمرکز است و از همین رو « برای چنین موجودی ( بشر ) کاملا طبیعی است که به خدا و دین از دریچه استفاده شخصی و احتیاجات نوعی دنیایی نگاه کند و چنین تصور کند که منظور خدا از بعثت انبیاء و انزال کتاب، راهنمایی و تدوین آییننامه و دستورالعمل یا نصیحت و دلالت برای اداره و بهبود دنیای بشر است.»۸
بازرگان بر اساس تفاوتهای اساسی میان ظرفیتهای گسترده جهانبینی الهی و محدودیتهای ذاتی جهانبینی انسانی، میخواهد بر این کاستی فایق آمده و برنامه و راه بشر را از دوراندیشی و نهایتنگری برخوردار کند.
« رسالت انبیای الهی که به بنا به تعریف و اعتقاد مومنین، برانگیخته و فرستاده خدا برای انسانها هستند در دو چیز خلاصه میشود:
انقلاب عظیم فراگیر علیه خودمحوری انسانها، برای سوق دادن آنها به سوی آفریدگار جهانها؛
اعلام دنیای آینده جاودان بینهایت بزرگتر از دنیای فعلی.
شایسته خدای خالق و فرستادگان و پیامآوران او، حقا و منطقا میبایستی در همین مقیاسها و اطلاعات و تعلیماتی باشد که دید و دانش انسانها ذاتا و فطرتا از درک آن عاجز و قاصر است. گفتن و آموختن چیزهایی که بشر دارای امکان کافی یا استعداد لازم برای رسیدن و دریافت آن را دارد، چه تناسب و ضرورت میتواند داشته باشد؟»۹
بازرگان میگوید که خداوند بشر را آزاد گذاشته تا با پای تجربه و خرد خویش مسایل مادی حیات فردی و اجتماعی خود را حل و فصل کند. اما از سوی دیگر هم تاکید میکند که بعثت انبیاء برای تعالی اخلاقی بشر بوده و حاوی ابلاغ ارزشهایی مانند آزادی و عدالت و نفی تبعیض است و اتفاقا، این تعالیم اخلاقی، اساسیترین مفاهیم سیاسیاند که ریشه در اخلاق و زندگی اجتماعی بشر داشته و به نفس کرامت و ذات انسان مربوطند و از همین روست که نمیتوانند مورد تایید و توجه ادیان قرار نگیرند.
به عبارت دیگر، ادیان، موسس و صانع ارزشها و مفاهیم اخلاقی نیستند و این مفاهیم، پیش از ظهور ادیان و همزمان با خلقت انسان پا به عرصه نهادهاند. اما این حقیقت که مفاهیم و ارزشهای اخلاقی وجودشان را از ادیان نگرفتهاند، به معنای آن نیست که هیچ ارتباطی هم با ادیان نداشته باشند. هدف دین، خداست اما موضوع آن، انسان است. بنابراین دین نمیتواند به سیاست یا هر امر انسانی دیگر بیتفاوت بوده و کاری نداشته باشد. نهاد دین ( روحانیت ) که خود، نهادی اجتماعی است، طبیعتا از هر نهاد اجتماعی دیگر و از جمله از نهاد سیاست، باید مستقل بماند.
« رسالت اول انبیاء ( خداپرستی ) انقلاب علیه خصلت ذاتی بشر و یگانه راه خروج از صدف تنگ خودبینی و خودخواهی بوده است پیام انبیاء انقلاب فراگیری در موضعگیری انسانها در زندگی و جهانبینی و هدفگیری بشر بوده است که به ما میفهماند، بشر مرکز و مقصد جهان و معبود دیگران نیست.»۱۰
ارایه چنین برداشتی از انسان که او را در عرض خدا و محور کائنات نمیداند، نوعی جهانبینی و انسانشناسی است که با بیشترین صراحت، حق هرگونه سلطه بیچون و چرا و ولایت متعبدانه را از او سلب میکند و بشر را در مقامی پاسخگو و برابر با تمامی همنوعان خویش قرار میدهد. این نگرش، هر کسی یا هر اندیشهای را که بخواهد جایگاه خدایی برای خود یا هر انسان دیگر متصور سازد را « طاغوت » و « در برابر خدا » معرفی میکند. بنابراین در دیدگاه بازرگان، ساختار رسالت خداپرستی اقتضا میکند که انسان موحد ِ مومن ِ مجاهد، نمیتواند به مقوله آزادی و کرامت بشر و نفی تبعیض بیتفاوت بماند. این برداشت اما نکته جدیدی در افکار بازرگان نیست. ایشان در دادگاه نظامی و در دهه چهل خورشیدی، در پاسخ به این پرسش که که چرا با استبداد مخالفیم؟ گفته بود: « در محیط استبدادزده خدا هم پرستیده نمیشود. »۱۱
آنچه مهندس بازرگان در آخرت و خدا تاکید میکند، بیتفاوتی سیاسی نیست و بلکه، نفی پایههای قرآنی و اسلامی برای هر نوع حکومت دینی است که خود را در ادامه و استمرار ولایت انبیاء معرفی میکند.
بازرگان میگوید که حکومت، ساختاری عرفی دارد و حکومت انبیاء هم مستثنی از این قاعده نیست. از سوی دیگر، تثبیت توحید، لاجرم به نفی هر نوع طاغوت ملازمه دارد و بنابراین، تقابل و مبارزه با ظلم و بیعدالتی و خودکامگی، اگرچه هدف و برنامه بعثت نیست اما در راستای بعثت قرار داشته و ملزوم آن است. به عبارت دیگر، هدف و جهت دین، دنیا به مثابه یک امر کوتاه مدت و گذرا نیست و بلکه چشماندازی وسیعتر ( خدا ) را دنبال میکند. اما حرکت به سوی هدفی والا مانند خدا اقتضا دارد تا خود ما به نحوی متناسب با این هدف، زندگی دنیا را سامان دهیم.
بازرگان تصریح میکند که: « دین و اسلام و قرآن هم جهانبینی است و هم ایدئولوژی. عرضه کردن این عقیده و سرنوشت که جهان حاضر و زندگی فعلی در برگیرنده همه زمان و مکانها نبوده، در تحول به سوی آینده جاودان و شکل و محتوا و مقصد دیگر میباشد، غیر از جهانبینی است؟ دینی که برای دنیا درست شود، خدایی که برای درد و آرزوهای دنیا پرستیده شود یا بهشت و آخرت و ثوابی که در راه خواستههای دنیا تامین گردد، نه دین است نه خدا و نه آخرت. شرکی است در کنار و در برابر توحید و مصداقی از انقلاب و بازگشت به عقب، یا به خسران و هلاکت. »۱۳
بازرگان در « پاسخ به انتقادها » به نحوی آشکارتر بر مدعای تجدیدنظرطلبی پاسخ میدهد: « عمده اشکالات، ناشی از عدم دقت در عنوان ِ جزوه و برداشت نادرست از آن بوده است. عنوان این بود: « آخرت و خدا، تنها برنامه بعثت انبیاء. » بسیاری از دوستان « بعثت » را برداشته بودند و در ذهن خود فکر کرده بودند که گفتهام: آخرت و خدا تنها برنامه انبیاء است. خیلی فرق است بین برنامه انبیاء و برنامه خدا. ؟»۱۴
بازرگان میگوید: « من هیچ وقت نگفتهام دنیا خودش درست میشود. منظور بنده این بوده که این زندگی کوتاه دنیا نباید ما را مشغول به خود کند. خودمان را این قدر کوچک و متوقف در این دنیا نکنیم و دنیا هدف ما نباشد، دنیاپرست نباشیم.»۱۵
« منظور بنده از تفکیک دین و سیاست، همانطور که قبل از پیروزی انقلاب اسلامی گفتهام این است که عملا هر کجا که دیانت و حاکمیت در کنار هم قرار گرفتهاند، کلاه بر سر دیانت رفته. وقتی ما معتقدیم که قوانین دینی جواب همهچیز را در دنیا داده، خود به خود بنبست پیش میآید. چون میبینیم خیلی چیزها در دین نیست و دین ناقص است. ولی اگر فرض بر این باشد که پاسخ مسایل غیر خدا و آخرت به عهده انسان دانسته شده است، مساله حل میشود.»۱۶
همانطور که بازرگان اشاره میکند، اینها حرف تازهای نبوده و در « مرز میان دین و سیاست »۱۷ هم آمده بود. در مقدمه کتاب آخرت و خدا هم گفته میشود که این بحث، ادامه بحثی است که در فروردین ۱۳۶۴ با عنوان « ناگفتههای بعثت » مطرح شده بود.
« خارج از تعلیم کتاب و حکمت، از تعلیم رشتههای دیگر علوم و فنون و به طور کلی از دانا و دانشمند کردن امییون و مومنین حرفی زده نشده است. راجع به اقتصاد و مالکیت و توزیع ثروت نیز چیزی نمیبینیم که رسول باید مسایل اقتصادی امت را سر و سامان دهد و یک جامعه بیطبقه توحیدی بسازد. تاسیس یک جامعه انسانی مرفه و تعلیم اصول صحیح زندگی اجتماعی در برنامه بعثت و وظایف و اهداف پیغمبر نیامده و از مساله حکومت یا سیاست و تفکیک و عدم تفکیک آن با دیانت ذکری نرفته است. توصیه و تشریعی درباره بهداشت و سلامتی و تعلیم طبابت نمیبینیم. صدور اسلام به همه ملل و نحل و نابود کردن هرچه مشرک و مستکبر و تتمگر در جهان است، به چشم نمیخورد و ……. »۱۸
« از اصولی که اسلام و ادیان توحیدی روی آن ابتکار و اصرار داشتهاند و امروزه از مبانی و موازین نظامهای حکومتی به شمار میرود، کرامت و حقوق آدمیزاد است؛ یعنی اصل انسانیت و انساندوستی. از این اصل است که اصول و موازین زیادی ناشی میشود و روابط انسانی مشخص میگردند. از قبیل عدالت، مساوات، اخوت، احسان، انتصار، اهتمام در امور مسلمین، تکافل اجتماعی و حتی آزادی به طور کلی و حقوق اقلیتها و غیرمسلمانها. »۱۹
در واقع مهندس بازرگان با بیان این نکته که تمام برنامههای خدا و پیامبران را نباید در برنامه بعثت جستجو کرد، به مفاهیمی مانند کرامت انسان و عدالت و آزادی به عنوان ارزشهای پیشادینی و هنجارهای عرفی و انسانی توجه دارد و معتقد است که این مفاهیم در برنامه زندگی هر انسانی وجود دارد و اختصاص به دین و دینداران ندارد.
بازرگان سالها پیش از انقلاب و در بعثت و ایدئولوژی همین حرفها را زده و چنین مینویسد: « نگفتیم که در یک کشور یا در دنیا بیایند کتاب شرعیات مسلمانها یا مسیحیها را بگیرند و احکام آن را طابق النعل بالنعل از عبادات تا دیات بر مردم جاری سازند. صحبت روی اصول و هدفهای ایدئولوژی است. مخصوصا به لحاظ جهانبینی ِ ایدئولوژی که دریچه و عرش الهی باشد، نه از سوراخ تنگ و چشم نزدیکبین افکار و منافع خودمانی.»۲۰
در همین کتاب، بازرگان مبانی ایدئولوژی الهی را بر میشمارد و میگوید: « منظور ما از قانون، اصول کلی سازنده ایدئولوژی و قوانین اساسی است که مسیر و مسوولیتهای عمومی را تعیین میکند و در آیه بعثت آمده است. نه قوانین فرعی و تفصیلی اداری و اجرایی که معمولا در مجالس مقننه به تصویب رسیده است. مانند قانون بیمههای اجتماعی، قانون انتخابات و …. »۲۱
بازرگان در بعثت و ایدئولوژی میگوید که: « در ایدئولوژی اسلامی ملازمه کامل ما بین اقتصاد و هر مساله دیگر مربوط به فرد و اجتماع با ایمان و اخلاق وجود دارد. »۲۲ اما اسلام تاکید بر سیستم خاصی برای اقتصاد ندارد و نمیتوان مدعی شد که الگوی موکد اسلام، سوسیالیسم یا کاپیتالیسم است.
بازرگان در بعثت و ایدئولوژی تصریح میکند: « در ایدئولوژی ما آزادی موهبتی است، الهی و کلیدی است برای ترقی و جلوگیری از آن، در حکم « یصدون عن سبیل الله » و مخالفت با خالق و خیانت به بندگان است. »۲۳ و بر همین اساس که در سال ۴۳ و سالها پیش از نگارش نظریه آخرت و خدا، هدف بعثت انبیاء گفته شده است، دو سال پس از تقریر کتاب یاد شده و در روزهای آخر حیات خویش، سخنرانیای ایراد میکند با عنوان « بعثت و آزادی. »
بررسی اجمالی سخنرانیهای مهندس بازرگان در خصوص بعثت که مهمترین و طولانیترین پروژه فرهنگی ایشان بود و قریب به ۳۷ سال ادامه داشت، نشان میدهد که ایشان هرگز در افکار خود تجدیدنظر نکرد اما مسلما تجربیات و مشاهدات وقایع و تامل و تعمق روزافزون او بر تاریخ جهان و ایران از مشروطه به این سو، در تکامل برداشتها و رفع کاستیها و افزایش دریافتهای جدید موثر بوده است. چونان که تا پیش از انقلاب، تمایزی میان دین و نهاد دین و سیاست و نهاد سیاست ( حکومت ) در مجامع روشنفکری و سیاسی مطرح نبود، اما پس از انقلاب این تمایزات بیشتر دیده و شناخته شد. اما « تجدیدنظر » معنایی دیگر داشته و به معنای نقض اصول سابق و جاگزین ساختن اصول و مبانی جدید است که در آثار فرهنگی و معرفتی بازرگان به چشم نمیخورد و از این رو با داوری فیلسوف بزرگ دکتر عبدالکریم سروش نمیتوانیم موافق باشیم که گفت: « بازرگان که خود روزگاری مفتون ایدئولوژیاندیشی بود، با مرگ خود بر آن فکر مهر خاتمت زد. مرگ او نماد مرگ آن اندیشه است.»۲۵
تامل بیشتر بر مفهوم بنیادین آخرت و خدا، یعنی ماهیت عرفی حکومت و این که ما رسالتی تحت عنوان تاسیس حکومت دینی در برنامه بعثت انبیاء نداریم، صرفا ناظر بر تجربه جمهوری اسلامی ایران نیست و افقی بالاتر را ترسیم میکند که همانا مخالفت با بنیادگرایی اسلامی است. کتاب « آیا اسلام خطر جهانی است؟» که در همین سالیان تقریر و تنظیم شد، نشان میدهد که دغدغه بازرگان از طرح مساله حکومت دینی به زوایای وسیعتری نظر داشته است. در سالیانی که هنوز موجودیت و مخاطرات جریانات بنیادگرای اسلامی مانند القاعده عیان نشده بود، دو کتاب آخرت و خدا، هدف بعثت انبیاء و آیا اسلام خطر جهانی است؟ در راستای هشدار به این خطر نوشته شدهاند و نمیتوان، ابعاد آخرت و خدا را تنها به تجربیات درون حوزه کشور ایران فروکاست.
بازرگان بر اساس آنچه که هر لحظه میدید و میآموخت، از پذیرش تحولی به سوی کمال ابا نداشت اما بررسی آثار او در حوزه بعثت که در طول نزدیک به چهار دهه به طور جدی پیگیری شد، نشان میدهد که هرگز دچار نوسانات زیگزاگی و تجدیرنظرطلبانه نشد، بر یک خط و یک صراط ایستاد و رو به بینهایت سیر کرد. مرگ بازرگان نه تنها مرگ اندیشهاش را در پی نداشت که امروزه گفتمان او بیش از هر شخص دیگر، راه حل اساسی برای گذار به سوی دمکراسی و عبور از بحران ریشهدار تاریخی ایران یعنی « استبداد » به شمار میرود. این که میبینیم پس از چهار دهه که از انقلاب اسلامی میگذرد، از میان شخصیتهای موثر در رهبری انقلاب، به رغم کوتاه بودن دوران مسوولیت حکومتیاش، بیش از همه سخن از بازرگان است، حکایت از توفیق خط بازرگان در ارایه پاسخ به پرسش بنیادین « کدام اسلام ؟ » و توصیه به عقلانیت، اعتدال، مشی تدریجی، اولویت آزادی بر سایر مطالبات و اهمیت حاکمیت قانون بر انقلابیگری دارد. یادش زنده و راهش پر رهرو باد.