ه نام خدا
«وَ اِذا التَبَسَتْ عَلَيْكُمُ الْفُتَنُ كَقِطَعِ اللَّيلِ الْمُظْلِمِ فَعَلَيْكُمْ بِالقُرْآن»
(هر زمان فتنههای تاریکی همچون شب سياه شما را فرا گرفت به قرآن روي آوريد (رسول اكرم). )
اگر به چهل، پنجاه سال پيش برگشته، وضع دانشآموزان و دانشجويان آن زمان و درس خواندههاي ايران را در نظر بياوريم كه در دين و دنياي خود سرگردان شده، ايمان و زندگي آنها از چند طرف به سستي و نابودي گراييده بود و پناهگاه و پاسخگويي براي ايرادها و تزلزلها نمييافتند، خدمتي را كه شريعتي يا طالقاني و همگامان قبل و بعد آنان، به جامعهی خفته و خسته ايراني و مخصوصاً به روشنفكران ديندار و مبارز كردند، روشن ميشود.
* * *
آدميزاد، فطرتاً و بنا به نظريه عمومي سيستمها (General Systems Theory)، هدفجوي آرمانطلب است؛ يا به تعبير ديني و فلسفي، پرستنده است. مذهب به معناي اعم بنيادي آن كه جویايي و شيفتگي در برابر ارزشها، قداستها و متعاليها يا بالاترين برترهاست، به گفتهی تانگي دوكنتن (Tanneguy de Quenetain) و روانشناسان اجتماعي، بعد چهارم وجود انسان ميباشد.
آدميزاد اگر هداف اعلي و خداي يكتا را همچون ابراهيم خليل، براي عشق ورزيدن، عبادت كردن و به سويش دويدن نشناخت و نيافت، اين خصوصيت و خصلت را دارد كه براي خود از موجودات طبيعي، مشغوليات زندگي، خواستههاي عاطفي يا فكري و اجتماعي، معبود و هدف يا ايدئولوژي بسازد. آرمانطلبي انسان تا سر حد آرمانسازي است؛ زيرا كه «اختيار» دارد و «احتياج» دارد.
استاد محمدتقی شریعتی و دکتر علی شریعتی در حسینیه ارشاد
انسان «خداساز» است. خداياني از جماد و حيوان و از ستارگان و فرشتگان و از ساير مظاهر طبيعت بيجان گرفته تا پدران، پادشاهان، پيغمبران و پيشوايان، پيران طريقت و رهبران دين و سياست. از روزگاران پيش از تاريخ گرفته تا عصر علم و تمدن جديد و دوران معاصرِ تكنولوژي و ايدئولوژي، بينهايت بت و ربالنوع يا شفيع و شبيه و شريك، براي جانشيني خداي لاشريك از كارخانه خداسازي بشر بيرون آمده است. همه سخن و جدال انبياء و متوليان و بزرگان با آنها بر سر پرستش خداي يكتا و اعراض از بتها در چهرههاي «لاَتُعَدُّ وَ لاَتُحْصَي» بوده است.
شرقيها بيش از غربيها صاحب رشدند و خداپرست و خداساز؛ و همچنين نيازمند و پايبند بهدين و مذهب. در نزد ايرانيها بيش از ساير آسياييها و آفريقاييها، مذهب، خواه حق و خواه باطل آن، علل حركت و حيات و يك نوع ضرورت ميباشد. انقلاب اسلامي ايران و مخصوصاً تدوام و تحولهاي بعدي آن خوب نشان داد كه قدرت مذهب و معتقدات مردم و امكانات آن تا كجاست!
هموطنان ما كه بيش از هزار سال بود به آيين اسلام و سپس تشيع در آمده، عقيده و علاقه شديد به مقدسات مذهب داشتند، و تعادل طولاني راكدي ميان فرهنگ و مذهب با حكومت در زندگي فردي و اجتماعي ما به وجود آمده بود، در سه قرن پيش با برخورد به تمدن و تسلط اروپاييان و دريافت تفوق و برتري آنان از جهات عديده، تكان سختي خوردند. نه تنها نظام سياسي و حكومتي، بلكه نظام ارزشها و آمال ملي و عقايد مذهبيمان دچار تزلزل شديد گرديد. اگر از ايرانی و به طور كلي از آدم معتقد متعهد، دين و ايمانش را بگيريد، همه چيزش را گرفته و او را عريان و حيران، رهاي بيابان و حشتناك پر از ديو و دد كردهايد.
اروپاييهاي مهاجم كه سياستمدار مأمور يا تاجر و متخصص بودند، بيشتر طمع به خاك و مال ما داشتند و سر و كارشان با استقلال و قدرت ما و انديشههاي استثمار و استعمار بود. ولي آنچه غالب مردم و علاقهمندان صاحب نظر را در ايران (و در ساير كشورهاي مسلمان) رنج ميداد و به وحشت انداخته بود، بيش از استقلال و اقتصاد، مسئلهی مليت و مذهب بود، و همچنين از دست دادن حيثيت فرهنگي و ملي و آنچه اخلاق و عقايد ديني را شكل داده، دنيا و آخرتمان را اداره ميكرد. در قيامهاي آن ايام، مانند قيام تنباكو و حركات ضدخارجي، جنبههاي دين و آداب ملي يا فرهنگ، به جنبههاي سياسي و اقتصادي ميچربيد.
همراه با افراد مأمور و كالاهاي دلپسند نوظهور، سيلي از آداب و علوم و افكار جديد فرنگي، وارد بلاد مشرق زمين گرديده، علايق و معتقدات متكي به سنتها و به منطق و افكار كهنه را، براي كسانيكه مختصر آشنايي با علوم و طرز تفكرهاي تازه پيدا كرده بودند، شديداً مورد تهديد قرار داد، تا آنجا كه تمدن و تجدد و تحصيلات، با دينداري و مسلماني تعارض آشكار پيدا كرده بود. به نظر ميآمد كه راهي جز تبعيت از فرمانروايي و تقليد از اروپاييها وجود ندارد. طبقهی به اصطلاح امروزيِ روشنفكر، به لاقيدي و بيديني و فحشا كشانده شده، دنياپرستي به صورت سطحي و زشتُ زودنگر آن، يا ملي و پاكيزه ولي بيپايه، جايگزين خداپرستي و ديانت ميگرديد، و ايدهآل بسياري از رجال و بزرگان شده بود.
آن طبقه از ملت كه انتظار ميرفت به دفاع از دين و حيثيت ما، در برابر تهاجم فرهنگي و فكري غرب بپردازند؛ يعني علماي دين و روحانيت، نتوانستند يا نخواستند از عهده اين مهم برآيند. با غروري كه به خود و به اسلامِ محدود مختص خود، يعني اسلام فقاهتي داشتند، و با پافشاري كه در حفظ آداب و تشريفات سنتي و مباني و معيارهاي فكري چندين قرني ميكردند، و با هر گونه پاكسازي و نوانديشي يا بازگشت به اسلام اصيل و زدودن خرافات و انحرافها و اشتباهات مخالفت داشتند؛ علاوه بر آن، باطناً و علي الاصول نسبت به تمدن و تجدد در چهرههاي گوناگون آن و نسبت به دانش و بينشهاي نوين، عناد خاص و انكار عليالاطلاق ميورزيدند و پذيرش آنها را معارض مقام و منافع موروثي صنفي ميديدند. مواضعي اتخاذ نمودند كه در مجموع به زيان دين و موجب رمدادنِ متدينينِ متجدد و مترقي گرديد. هر زماني كه در برابر مراجعه و پرسش تحصيلكردهها قرار ميگرفتند، چون مجهز به منطق نوين نبودند، و حتي اعتقاد به نظريات و اكتشافات علوم فرنگي نداشتند، و در قالبهاي كهنهی فلسفهی يوناني و ذهنيات كلامي، به صورت لفاظيهاي بيپايه استدلال ميكردند، دفاع و اظهاراتشان نميتوانست قانع كننده باشد.
از طرف ديگر با سست شدن ايمانها و بروز انواع ايرادها، اديان انحرافي با ظاهر مترقي، مانند بهاييت يا افكار انتقادي امثال كسروي، ميدان مساعد در محافل پايتخت و حتي در شهرستانها و پارهاي از دهات پيدا كرده بود.
از نظر اجتماعي و سياسي نيز با خالي بودن زمينههاي فكري و بيتجربگي ايرانيان در فعاليتهاي حزبي و مرامي، توسعه و تبليغات ماركسيستي، خطر جديِ ديگري براي ایرانیت و مليت به شمار ميرفت؛ در حالي كه از اين جهات نيز كُمِيتِ علما و فقهاي ما لنگ بود.
در چنين شرايط بحرانيِ تاريك كه طبقات جوان و باسواد ايران احساس بيهدفي و بيتكليفي وحشتناك كرده، به راههاي يأس و الحاد و فساد ميرفتند، يا به دام مكاتب ضد اسلام ضد ايران میافتادند، ساير طبقات نيز قهراً دنبالهروی آنها ميشدند. پيدا شدن مردان ديندارِ دانشمند و روشنفكرانِ دردمندي همچون استاد محمد تقي شريعتي كه آشنا به زبانِ روز و متوجه به مسائل اساسي اجتماع بوده و به درد مردم برسند، موهبت بزرگ الهي محسوب ميشد.
* * *
اينك كه چنين فرصت و اشارت به دست آمده است، جا دارد به بركت وجود استاد، صحبت از او را با ياد و به همراه ساير روشنگران ديندارِ دردمند و همگامان پيشقدم يا پيروان او كه بالاجتماع شريك در اين خدمت اسلامي و اجتماعي عظيم بودهاند، بنماييم.
تا آنجا كه اطلاعات ناقص و حافظهی نارسِ اينجانب اجازه ميدهد، ميتوانم از بزرگان زير نام ببرم كه همگي رو به قرآن داشته، بهترين راه دفاع از اسلام و ايران در برابر جلوهها و فتنههاي زمان را، همانطوركه در حديث نبوي صدر مقاله آمده است، در «بازگشت به قرآن» و ارائهی حقايق اصيل اسلام جستجو كردهاند؛ يعني آقايان: حاجي ميرزا حسن رشديه، ميرزا ابوالحسنخان فروغي، سيد اسدالله خرقاني، شريعت سنگلجي، حاجي سيد محمود طالقاني، محمدتقي شريعتي، حاجي سيد غلامرضا سعيدي، ابوتراب هدايي و شيخ مرتضي مطهري…. هر يك از اين اساتيد به گونهاي به داد مردم معاصر خود رسيدند.
يكي با تأسيس و سرپرستي مدرسه به سبك جديد و با تدريس و تأليف تحت شعار «طَلَبُ الْعِلْمِ فَرِيضَةٌ عَلَی كُلِّ مُسْلِمٍ وَ مُسْلِمَةِ» يا «اُطْلُبُوا الْعِلْمَ وَلَو بِالصِّينِ» در روزگاري كه حتي خواندن زبان فرانسه و داشتن يك كتاب خارجي گناه محسوب ميشد؛ ديگري كه از خاندان ادب و سياست ذكاءالملكها بود، با تدريس فلسفه و تفسير اثباتي قرآن، بر مبناي تفكر علمي و استناد به اكتشافات و نظريات نوين، و گذاردن آنها در برنامهی دارالمعلمين مركزي؛ سومي با تشكيل جمعيت در مسجد و تركيب قرآن و منبر، در مسائل اعتقادي و اجتماعي مردم؛ چهارمي با ايجاد كلاسهاي ديني منظمِ آزاد به سبك جديد در مسجد و در ساختمان مدرني به نام مكتب قرآن، همراه با مبارزه استدلالي عليه افكار افراطي تشيع و دكانداري؛ پنجمي كه همگي خوب ميشناسيم و شاگردش بوديم، ارتباط و ارشاد خود را به جاي آنكه از قم و در عوام بازارِ رقابت قرار دهد، به شمال تهران در ميان خواص دينداران و نسل جوان انتقال داد، و به جاي ذكر مصيبت و مسئله و اخذ عنوان و صدقه، بحث مسائل اصوليِ ايماني و اجتماعي را پيش گرفت و به طرح و تفسير قرآن به سبك گويا و روشن، در هر مجلس ومنبر پرداخت. و قرآن را به عنوان راهگشاترين درمان در صحنهی دين و دانش و در جامعه آورد؛ ضمن آنكه نسبت به افكار و نظريات عصر تمدن و علم، تجاهل و تكبر نورزيده، به ديده انصاف و تحقيق و استفاده به آنها مينگريست.
از طالقاني كه به شريعتي برگرديم، همان سوابق و تعليمات عربي و فقهي را مييابيم كه در حوزههاي ديني و نزد اساتيد فن آموخته، مطالعات قرآني و تاريخي را بر آن مزيد كردهاند. همان توجه به مسائل روز و خواستههاي اصولي تودههاي درسخوانده و گردانندهی جامعه كه درگير با اشكالات ايماني و اجتماعي هستند، و همان رهايي از بندها و ديدهاي روحانيت سنتي و تمايل به زندگي با مردم، همراه با تبادل افكار و معلومات با دانشگاهيان و درسخواندهها، و بالاخره اين امتياز برجسته كه هر دوي آنها خدا و اجتماع يا مذهب و ملت را مخالف و بيگانه و جداي از هم نگرفته بودند و عليرغم ملامت و خطرات مربوطه، شريك و همگام با ملّيیون در مبارزات ضد استبدادي و ضد استيلاي خارجي، يا آزادي و استقلال، ميگردند و از همكاري تشكيلاتي و حزبي با روشنفكران ملي و متدين، امتناع نميورزند.
استاد شريعتي- كه خدايش غريق رحمت و مغفرت خود سازد- كه با استخدام در فرهنگ مشهد و دبيري ادبيات و علوم ديني، در كسوت و جمع فرهنگيان و كارمندان در آمده و درد و دواي جامعه و روشنفكران و شيوههاي كار را شناخته بوده است، اقدام به تأسيس «كانون نشر حقايق اسلامي» و تربيت سازماني اعضاء مينمايد. انتخاب شهر مشهد از جهت قداست مذهبي ديرينه، و دارايي و امكانات اوقافي عظيم آستانه كه در كنترل و تيول دربار پهلوي و روحانيتِ قشري وابسته قرار گرفته، و سد راه هرگونه پركاري و حركات تكاملي بود، به اين اقدام انقلابي شريعتي اهميت و ارزش خاصي ميبخشد.
از آثار برجسته خدمات استاد شريعتي و طرز تفكر و تعليمات او سهم برجستهاي است كه در قياس با ساير شهرهاي ايران، كانونيها و مبارزين پير و جوان مشهد يا خراسان، در جريانات نهضت مقاومت ملي، جبههی ملي، نهضت آزادي و انقلاب اسلامي ۱۳۵۷ به عهده داشته، و صميمانه و آگاهانه همكاري داشتهاند. و بههمين دليل بوده است كه شخص شريعتي و فرزند و فرزندان و ياران او، همواره مورد بيمهري، محروميت، آزار و ممانعتهاي ساواك و آستانه و استانداري آن زمان و نسخهی بدلهاي اين زمانشان بودهاند. به عقيدهی متوليان دولتي و ديني مشهد، نغمههاي آزادي و خدمتگزاري به دين و دنياي ملت، خارج از قلمرو حكومت و ولايت، نفاق و خيانت محسوب شده، و ضرورت ممانعت و مزاحمت را پيدا ميكند.
استاد كه از پيشروان انقلاب و تأييد كنندگان امام در ورود به ايران بود، بهتدريج كه خلاف اعتقاد و انتظارهايي در برنامهها و در گفتارها و كردارهاي حاكم ميبيند، و چند بار در خانهی فرزند يا در خانهی شخصي مورد حمله و اهانت قرار ميگيرد، حالت اعراض و انزوا ميگزيند. شاگردان و دوستان استاد لبخند تلخ بر تكرار تاريخ زده، ميگويند: همانطوريكه ساواك شاه، بعد از زندانهاي پسر و پدر، تبعيدها و ممانعتها و مزاحمتها و جنجالِ تكفيري كه عليه دكتر [علی شریعتی]، از ناحيه مقاماتي از روحانيت به راه انداخته بود، قبل از شهادت يا فوت او، مبادرت به درج بياجازهی مقالهاش در كيهان مينمايند و بعد از فوت، اصرار ميورزند كه جنازه را با سلام و صلوات به تهران آورده، در سايهی عطوفت ولينعمت بزرگ! دفن نمايند، براي پدر مظلوم و محروم شده از حسينيه و كانون و از منبر و مطبوعات، اشكها ريخته شده، تأسف و تسليتها و احترامات ابراز ميگردد و اصرار ميورزند كه او را به خود بچسبانند. جالبتر از همه آنكه در حضور اعضاي خانواده و هزاران عزادارِ تشييعكننده كه جنازه استاد عزيز را از مسجد شهدا تا صحن حضرت رضا (ع) به دوش كشيده، قصد داشتند پس از طواف در حرم مطهر با آمبولانس به بهشت رضا برده، همچون زمان حيات كه ميخواست در ميان مردم باشد به خاك بسپارند، شاهد جنازهربايي ميگردند! و با حسرت و حيرت تمام از بلندگوهاي آستانه ميشوند كه بنا به درخواست خانواده! و دستور… جنازه استاد فقيد در يكي از غرفههاي صحن «آزادي» دفن خواهد شد.
از بازماندگان آن جمع جليل كه خداوند سلامتي و توفيق و عافيت نصيبشان فرمايد، يكي آقاي حاج سيد غلامرضا سعيدي است و ديگري آقاي ابوتراب هدايي، هر دو بزرگوار مانند شريعتي در دامن دين و نزد اساتيد عربيت و فقه و حكمت پرورش يافته، راه و رابطهاي هم با زبان فارسي و ايرانيت و با دانش و فرهنگ داشتند، و شغل شريف دبيري و نويسندگي را پيشه گرفتهاند.
آقاي سعيدي كه غير از عربي و فارسي، زبان انگليسي را نيز ميدانسته و با نشريات و افكار مصري و هندي آشنايي داشتهاند، خدمات بزرگ خود را از طريق ترجمه كتابهاي پيروان و احيا كنندگان اسلام، مانند اقبال و سيد جمال افغان و عبده و غيره يا مستشرقين منصف و مدافع اسلام، انجام ميدهند و حشر و نشر با جوانان و روشنفكران و مبازين مسلمان داشتهاند.
آقاي هدايي دبير سابق دبيرستانهاي اراك كه پس از بازنشستگي مجاور مشهد مقدس شدهاند و جلسات و اجتماعات مشروط و محدودي را در خانه خود برگزار مينمايند، مانند طالقاني و شريعتي، سالها به جذب و ارشاد جوانان آن شهر بر محور قرآن و گفتار و كردار پيغمبر (ص) و امامان (ع) پرداختهاند.
از استاد مطهري عزيز و ارجمند صحبت جداگانه نميكنيم چون ميشناسيد و مكرر توصيف و تجليل از ايشان شده و از سخنرانيها و كتابها و نظرياتش استفادههاي شايان بردهايم.
* * *
از جمله عوامل عمده محبوبيت اين جمع در ميان مردم، و موفقيتشان در نجات و حركت نسلهاي جوان، علاوه بر اخلاص در عقيده و عمل، مراتب انصاف و انعطاف پذيري آنها و تواضعشان ميباشد. انصاف و انعطافپذيري و تواضع، اولاً در برابر اكتشافات و خدمات و يا علوم و افكار غربيان و ارزيابي مزاياي قابل قبول تمدن و تجدد، ثانياً برتر ندانستن و جدا نگرفتن خودشان از ساير ايرانيان، با قبول همكاري و همفكري با درس خواندگان و دنيا ديدگان.
از بركات اين همكاري، تأليف كتابهاي متعدد از دو طرف، با تيراژهاي صد هزاري دكتر شريعتي، تأسيس و توسعه شركت انتشار، ايراد سخنرانيهاي عمومي فراوان، بناي حسينيهی ارشاد و استقبال و استفاده عظيم قشرهاي دانشجو و درس خواندهی ايران و خارج كشور، اداريها و بازاريها، اعم از مرد و زن، انجام تحقيقات و مطالعات، جوشش افكار و شهادت و ايثارها…
همكاري واقعي حوزه و دانشگاه را اينها بودند كه پايهگزاري كردند ولي پس از انقلاب، دچار اعوجاج و انحصارگرديد. منظور اوليه از يك طرف جريانيافتنِ ايمان و معارف اسلام از حوزههاي ديني و گنجينههاي قديم به دانشگاه و دانشمندان بود و از طرف ديگر دميده شدن روح تازه و ديد بازتر در طلاب و روحانيت ايران، در اثر توجه به دنياي خارج از خودشان و به افكار و انديشههاي در حال توسعه و بيپايان زمان.
پس از پيروزي انقلاب، به نظر ميآيد برنامه حاضر و نيت حاكم بيشتر به سوي تضعيف نهالهاي علم و تمدن و بازگشت به تعليم و تفكرهاي حوزهاي، براي تقويت مواضع از دست رفته باشد.
خوشبختانه تعليمات و تحصيلات آن اصلاحگران و آموزگاران دين و دانش پس از فوتشان نيز به فضل خدا از بين نرفته است و نخواهد رفت؛ و همچون شجرهی طيبهی ريشهدار قرآن، گسترش داشته و هر زمان بالاتر ميرود و بارورتر ميشود. بيداري و جنبشي كه عليرغم خفتگي و كهنگي دين عليه جهل و استبداد به وجود آمده بود، ارتجاع به گذشته و انحراف اسلام اصيل ابراهيمي به شركِ تازه در سيماي انقلابي را نيز نخواهد پذيرفت.
خداوندي كه نجات دهنده مؤمنين از تاريكيهاي جهل، و هدايتكنندهی آنها به روشناييهاي علم و ايمان است، همهی رفتگان و بازماندگان و دستپروردگان آن جمع جليل را، در سايهی رحمت و هدايت خود حفظ نموده، نامشان را بلند و درس و آثارشان را پايدار و بارور سازد؛ به حق محمد و آل محمد.
* این مقاله به نقل از نشريه پيك نهضت، شماره ۱۰۸، مورخ ارديبهشت ۱۳۶۶، ویژهنامه استاد شریعتی، به علاقهمندان تقدیم میشود.