چهارده سالي که از درگذشت او ميگذرد، هر سالي که گذشت سيماي بازرگان روشنتر و درخشانتر شد… اکنون در جمعهاي دوستانه هرگاه نام او به ميان ميآيد. دريغ بر زبانها شعله ميکشد. چه گوهري را داشتيم و قدرش را ندانستيم و حتي آزارش داديم و او با چشمهايي مهربان صبور و خاموش نگاه کرد …
زمان ناقد بصيري ست! شايد از همين روست که تاريخنگاران باور دارند تا از حادثهاي دست کم دو نسل سپري نشود، به دشواري مي توان در باره آن درست و دقيق نوشت …
درباره اشخاص شايد اندکي آسانتر باشد. به گمانم مي توان اشخاص را به دو گروه تقسيم کرد. مرادمان اشخاصي است که در زندگي اجتماعي و سياسي نقش داشته اند. پس از گذار سال ها برخي چهره ها از آن چه از آنها نموده مي شد، فاصله مي گيرند. غبار ها زدوده مي شود و خدشه ها محو. چهره آنان روز به روز روشن تر و درخشنده تر و جذاب تر ميشود.
چهرههايي هم هستند و بودهاند که گذر زمانه آنها را تاريک و تيره ميکند. شايد تاريخ از آناني که به داوري تاريخ اعتقاد ندارند، به شيوه خود انتقام مي گيرد.
مهندس بازرگان از زمره گروه نخست است. چهارده سالي که از درگذشت او مي گذرد، هر سالي که گذشت سيماي بازرگان روشنتر و درخشانتر شد… اکنون در جمعهاي دوستانه هر گاه نام او به ميان مي آيد. دريغ بر زبان ها شعله مي کشد. چه گوهري را داشتيم و قدرش را ندانستيم و حتي آزارش داديم و او با چشم هايي مهربان صبور و خاموش نگاه کرد.
مهندس بازرگان از زمره آناني بود که گناهش ديدن افقي بود که ديگران آن افق را نمي ديدند.چنين انسان هايي در روزگار التهاب هر انقلابي تنها مي مانند. آن ها از سطح و افق روزگار خود فراترند و بايد عذاب بچشند و آزار ببينند.
گه دهري و گه کافر و ملحد باشد / گه دشمن خلق و فتنه پرور باشد
بايد بچشد عذاب تنهايي را / مردي که ز عصر خود فراتر باشد
شايد هم اين افراد به تعبير امام علي عليه السلام ميوه هاي نارس زمانه خويشند. که نمي توان از چنان ميوه اي نا به هنگام بهره برد.
«چيننده ميوه در زمان نامناسب، مثل کشاورزي ست که زمين ندارد.»
اما زمان که گذشت آن ميوه ها در ذهن جامعه مي پرورند و مي رسند و حسرتي ماندگار در ذهنيت جامعه بر جاي مي ماند. مثل حسرت ما وقتي نام مهندس بازرگان را مي شنويم و به ياد مي آوريم که در غوغاي عام او ستارهاي خاص بود.